ملورينملورين، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

عشق من و بابا

تب دندون

خيلي از خودم ناراحت هستم كه قبل از عيد و به موقع نتونستم مطالب رو برات بنويسم اما از اونجاييكه هر وقت ماهي رو از آب بگيري تازست ، تصميم گرفتم مطالب رو يك به يك برات بذارم ،ساعت 20:30 روز دوشنبه مورخ             بود كه من ديدم به اندازه يك نقطه دندونت در اومده اونم از لثه پاييني ، خيلي خوشحال بودم و سريع زنگ زدم و به بابات خبر دادم و قرار شد كه به محض رسيدن بريم برات كادو بخريم كه اينقدر دختر خوبي هستي ، بابا ساعت 22 اومد و رفتيم برات يه ماشين ديونه بنتن گرفتم ،وقتي روشنش كرديم تو مي خنديدي ، فرداش من مادرجونو بردم بيمارستان و نتونستم برات دندوني بپزم ، چون 2 روز نبودم و در آخر جمعه ...
23 فروردين 1391

سال نو مبارك

دختر قشنگم فرا رسيدن اولين بهار زندگيت رو بهت تبريك مي گم و از صمصيم قلبم اميدوارم در همه زندگيت ، لحظه لحظه‌ها بهاري باشه ، خيلي خيلي دوست دارم با بابا تصميم گرفتيم كه اگه خواب باشي بيدارت نكنيم و من از اين قضيه خوشحال نبودم چون دوست داشتم موقع سال تحويل پيش هم باشيم براي همين خيلي در دلم دعا كردم بيدار بشي ، و همين طور هم شد و 10 دقيقه قبل از تحويل سال بيدار شدي ، كلي بوسيدمت ، تازه شمع‌ها رو هم شما فوت كردي    ...
23 فروردين 1391

تحويل سال

۲۹ ام چندين بار با مادر جون اينها تماس گرفتم كه ببينم كي مي رسن شيراز ، خيلي احساس تنهايي داشتم چون اولين سالي بود كه آقاجون نبود ، تا شب كلي با بابات كار كرديم ساعت ۱ شب بود كه بابات خوابيد ولي من خوابم نبرد و تا نزديكاي سال تحويل نشستم ، ۱۰ دقيقه به تحويل سال بابات رو بيدار كردم و سر ۷سين نشستيم ، و كلي دعا كردم كه تو هرچه زودتر صحيح و سالم به دنيا بياي و مارو خوشحال كني ، شمع روشن كرديم ، چاي خورديم ، شيريني خورديم و... راستي شام هم سبزي پلو ماهي گذاشته بودم ، به هر حال سال نو با خوبي و خوشي شروع شد و فقط جاي تو خالي بود . بدون كه براي من و پدرت خيلي عزيزي و خيلی دوست داريم و بي صبرانه منتظر ديدنت هستيم .   &nb...
23 فروردين 1391
1